- بی چونی
بی مانندی، بی مانند بودن
معنی بی چونی - جستجوی لغت در جدول جو
- بی چونی
بی نظیری و بی مثالی و بی همتایی، (ناظم الاطباء)، بی مانندی، بی همتایی، (فرهنگ فارسی معین)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بی نظیر و بی مانند، (آنندراج)، بی مثال و بی نظیر و بی شبیه، (ناظم الاطباء)، بی مانند و بی نظیر، (فرهنگ فارسی معین)
فقد دم، (یادداشت بخط مؤلف)، رجوع به خون شود
بی چششی بی بینشی بیمزگی، بی سلیقگی، عدم قدرت احساس زیباییها مقابل باذوقی
بی هوش بودن، بی فراستی، بی ادراکی
داروی بی هوشی: دارویی که به واسطه آن شخصی را بی هوش کنند
داروی بی هوشی: دارویی که به واسطه آن شخصی را بی هوش کنند
بی دلیل، بی مانند، بی مثال، بی مثل، بی نظیر، بی همال، بی همانند
Cockamamie, Absurdly, Meaningless, Nonsense, Nonsensical, Senseless, Senselessly
